سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  کبوتر حرم[67]
 

انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین ... سلام؛ *مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک *** چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم* ای خوش آن روز که پرواز کنم تا در دوست*** به هوای سر کویش پرو بالی بزنم* ...اطلاعات بیشتر درباره من: http://www.cloob.com/browse.php?id=661689

    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 21
کل بازدید : 1244963
کل یادداشتها ها : 136

   موسیقی

1 2 >
نوشته شده در تاریخ 87/7/27 ساعت 9:0 ص توسط کبوتر حرم


بسم رب الشهدا

سلامی مجدد به همه دوستان
سعی می کنم دوباره کمی فعال بشم
 

هر چی چشم هام رو بیشتر باز می کنم
کوچکی خودم رو بیشتر حس می کنم
 و می بینم که چقدر کار های انجام نداده دارم
برنامه ریزی می کنم و ان شا الله به همش می رسم

نکته سر خط: 
سال نو آوری و شکوفایی

به قول یکی از دوستام

               تا خدا راهی نماندست
                                              فقط ...
                                       بسم الله ...






نوشته شده در تاریخ 87/3/27 ساعت 10:6 ص توسط کبوتر حرم


بسم رب الشهدا

با سلام و احترام

شهدا ماندند و جاودانه شدند و ما، کماکان درگیر زمان ...

الهی زمانه مارا باخود نبرد ...

رفقا و دوستان و همسنگران وصال ما به وصل رسیدند و حال ما مانده ایم با رهروی راه شهدا ...

دوست عزیز آمدم بنویسم که هر که بودیم و هرچه بودیم ، امروز مسئولیتی صد چندان به عهده داریم امروز ما باید جای شهدا را پر کنیم و پای ما از راه شهدا یا بهتر بگویم ره وصال یار که همان ره قرآن و اهل البیت بوده و خواهد بود دور نگردد.

بعد انفجار اتفاقاتی افتاد که خیلی تجربه بهمون داد و ....

دیروز حرف ما این بود که برادر خواهر ما مسئولیم و امروز باید حواسمان باشد که برادر خواهر ما مدیونیم...

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

به قول آقا سید ما مانده ایم تا کارهای نا تماممان را تکمیل کنیم

باز مانده ایم که ره یاران را ادامه دهیم و ما مانده ایم که فِنا شویم تا در ره عشق فَنا شویم

بازمانده ایم که به وصال و به یار برسیم و ما باید شهید شویم و خود را برای شهادت آماده کنیم

ما باید در جهاد اکبر خود که همان جهاد با نفس است پیروز شویم ، ما باید اشتباهات گذشته را جبران کنیم

بعد از انفجار خیلی دلخسته شدم و امیدوارم که همیشه دلخسته بمانم که چه شیرین روزگاری ...

 

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست

به هوای سر کویش پرو بالی بزنم

 
می نویسم که یادم بماند .... ما شهید داده ایم و .... مبادا روی لاله پا گذاریم ...

 
نگاه به زندگی شهدا که می کنم ، شرمندگی ...

 
شهدا من با شما عهد می بندم و خواهش می کنم که دعایم کنید ؛ و خدایا ... من نه منم یعنی اگر به خود واگذاریم بیچاره می شوم ... پس شهدا دعایم کنید تا از ره قرآن و اهل البیت و ولایت خارج نشوم و تا آخرین لحظه در عهد خود استوار بمانم
 

من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم

تو می روی به سلامت ،‌سلام  ما برسان ...

  فتوکل علی الله ، ان الله بصیر بالعباد

 
شاید این پست آخرم باشه یا بهتر بگم تا مدتی نا معلوم شاید نتونم بروز کنم

امیدوارم که حلالم کنید و من رو از دعاتون فراموش نکنید

موفق و پیروز و سلامت و شاد در سایه آقا باشید

اگه دوست داشتید جای شاگرد تنبلی رو که دوست داشت زرنگ باشه پر کنید

به امید فرج گل نرگس (عج)

التماس دعا

یا علی (ع)






نوشته شده در تاریخ 87/1/26 ساعت 2:57 ص توسط کبوتر حرم


چند سال قبل: 

چندین سال قبل با بچه های بسیج دانش آموزی رفته بودیم رزمایش ، من قبل از اون چون چند تا رزمایش رفته بودم، وقتی خشم شب زدن و تیر و فوگاز ( متشکل از بنزین وگازوئیل و مقداری TNT  برای بازی در نقش بمب و موشک و این حرفا در حد بچه بازی) و ... بچه ها جیغ می زدن و فرار می کردن و من وچندتا رفیقی که بودیم چون سابقشو داشتیم هر هر به اینا می خندیدیم و عین خیالمون هم نبود که دارن کنار پا و گوشمون تیر می زنن وهی فوگاز می زنن

 لحظه انفجار:

لحظ انفجارو اصلا یادم نمیاد ، فقط از اون ، صداش و شعله ای که یه لحظه زبونه کشید یادم هست

 

بعد از انفجار از زمین بلند شدم (نفهمیدم خودم خیز رفتم یا افتادم زمین) وهنوز منگ بودم و تو خیال خودم از برادرایی که داشتم فرار می کردن و جیغ و داد می کردن می خندیدم ؛ سرجام میخ شده بودم

خدایا براچی  اینا اینجوری دارن فرار می کنن ، مگه فوگاز هم انقدر ترس داره ؟!!!

 

یه لحظه به خودم اومدم ( هنوز نفهمیده بودم که بمب بود و با وجود غباری که داخل هوا بود و همه لامپ ها هم خاموش ، هیچی دیده نمی شد و فقط شعله هایی که اینور و اونور بودن جلب نظر می کردن )

چون یه ذره از امداد چیز حالیم میشد ، یه لنگه کفش از زمین برداشتم و شروع کردم به کوبیدن روی آتیش ها تا خاموش بشه و یکی دو نفر هم رفتن کپسول بیارن

 

کم کم صدای یا حسین داشت به جیغ و داد غلبه می کرد ، همین جوری شعله شعله ها رو خاموش می کردیم و به سمت آخر حسینیه می رفتیم ، یکی از بچه ها هم کپسول رو آورد و  چن جا ازش استفاده کرد ولی چون به آلودگی هوا اضافه می کرد و آتیش جدی ای هم وجود نداشت با همدیگه شرو کردیم به چک کردن مصدوما

تنفس همه سخت شده بود و اکثرا سرفه  می کردیم و بوی ...

 چی بگم ... به خدا بعضی مواقع آدم چیزایی می بینه و حس می کنه  که اصلا قادر به بیان اون نیست

به خدا قبل از این نمی فهیدم که بوی خون و دود و حالت تهوع و منگی ذهن و در واقعیت خودم رو تو خواب ببینم چه جور بود

بگذریم ...

کم کم داخل گرد و غبار نا دیدنی ها داشتن پدیدار می شدن

خدایا ....

نمی خوام ادامه خواب رو ببینم ، به خدا سخته ، چه جور بگم

چراغ خواهر ها روشن شده بود و وضعیت دید بهتر شده بود و تک تک الویت مصدوم ها رو چک می کردیم و می فتیم بیان ببرنشون بیرون

 

بررسی برادرا که تموم شد ، اومدم بیام سمت خواهرا که ...

با صدای حسین حسین خالم (خواهرم) به خودم اومدم ، وای خدای من خالم کنار بلوک ها چه کار می کنه اینا کین دور و برش

 سریع اومدم کنارش ، حالت خاصی داشت ولی تقریبا سالم بود و موبایلم رو بهش دادم تا زنگ بزنه بگه سالمیم

 اطرافیاش هم از درد شدید مخصوصا در کمر نمی تونستن تکون بخورن و اینجور جاها حتما باید به وسیله بک ورد و اسکپ حمل بشن و وقتی دیدم فعلا کاری از دستم بر نمیاد و الحمدالله مشکل حادی ندارن برگشتم داخل برادرا برای تجسس

سمت آخر دیوار حسینیه چندتا برامدگی منو به خودش جلب کرد

نمی دونم ....

وای خدای من اینا چیه من دارم می بینم ....

یکی بود  اکثر لباساش سوخته و فقط می گفت یا حسین

هرچی بهش می گفتم که آقا صدای منو می شنوی ؟کجات درد داری؟می تونی راه بیای؟  فقط زیر لب می گفت یا حسین و با چشماش می گفت منو ببرید

 

خدایا من چه جور این صحنه ها رو توصیف کنم

صحنه ای که بابای دو تا پسر ضجه می زد و صدای پسراش می زد و موکت و قالی های سوخته رو زیر و رو می کرد و می گفت : به خدا بچه هام اینجا بودم

دیگه من نمی تونم چی بگم از دیده هام ، وای خدا ، وای خدا ، وای خدا

می دونید آخر یکی از بچه هاش کجا بود ؟ چه وضعی داشت؟

به خدا شما این صحنه ها رو ندیدید

من چه جور براتون بگم

نه ، دیگه نمی تونم بگم ...

بچه ها تسلیت می گم ، به خدا رفتن ، به خدا رفیقامون شهید شدن

به خدا رفیقامون مجروح شدن ، نتونستم میوه رو بچینم و کلی از دوستامون ...

دیگه بسه ، نه دیگه بسه ، دیگه نمی تونم چیزی بگم .........

 خدایا من کی از خواب بیدار می شم؟..........

 

 

سایت رهپویان وصال

انفجار بمب در شیراز - کوثر

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه - آب حیات

گزارش عینی از لحظات انفجار بمب - وبلاگ مرفه با درد

گزارش بمب گذاری - وبلاگ عطر سیب

بمب بود آقا بمب بود - وبلاگ یه نسل سومی

انفجار بمب در شیراز - وبلاگ دنیای راه راه

چشمتان روز به روز کورتر باد - وبلاگ حرفهای زورکی

والله خیر الماکرین - وبلاگ بغض های نترکیده

گزارش بمب گذاری در کانون - وبلاگ نحل
سروده ای در وصف شهدای کانون - وبلاگ آقای تیپ
انفجار در شیراز واهیت وهابیت را افشا کرد - وبلاگ نامحرمانه

 






نوشته شده در تاریخ 87/1/26 ساعت 2:56 ص توسط کبوتر حرم


بسم رب الشهدا

بعد مدت ها یه شب آروم خوابیدم و یه خواب دیدم که خیلی بهم مزه داد

داشتم با مادرم داخل کوه می رفتیم و بعد از رد کردن چندتا تپه رسیدیم به ساحل دریا ،  ساحل سخره ای مانند بود و یه مقدار اون ورتر یه خونه نیمه ساخته بود که اکثر جاهاش سیمان شده بود و یه بالکن داشت

رفتم داخل بالکن صحنه ای رو دیدم که تا حالا ندیده بودم

از داخل آب دریا یک سری درخت با میوه های مختلف که بوی میوه ها فضا رو پر کرده بود سر بیرون آورده بودن

وقتی که میوه ها رو دیدم و بوشون رو حس کردم دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم( تاحالا میوه هایی به این خوبی ندیده بودم) ، از روی تیغه دیوار آروم آروم رفتم جلو و دستم را بردم به سمت میوه که .... از خواب پریدم

 

روز حادثه :

خواب دیشب خیلی بهم مزه داده بود و اون روز صبح واقعا سرحال بودم

کم کم آماده شدم که برم سر کار و تا عصر هم سرکار بودم و بعدشم گفتم یه سر برم کانون و الحمدالله بر خلاف همیشه قبل از نماز رسیدم کانون

ورود به حسینیه :

وارد حسینیه که شدم مثل همیشه کفشم رو برداشتم و بردم زیر معراج شهدا گذاشتم ( نسبت به قبل خیلی شلخته تر بود و یه گونی سفید که حدس زدم مال تدارکات باشه هم موچاله شده اونجا بود ) خلاصه کفشم را گذاشتم و رفتیم داخل صف تا کم کم نماز شروع بشه

نماز تموم شد و بعد از سخنرانی هم مناجات ...

یه جوری بود به دلم نشست و به قولی خیلی حال داد

سینه زنی که شروع  شد ، یه کوچه باز شد تا آخر حسینیه و وقتی نوبت به واحد رسید ، کوچه شکسته شد و حلقه ها باز شد

من پشت حلقه سمت دیوار وسط و روبرو در دوم بودم

آقا سید بلندگو را دادن به مداحی که نمی شناختمش ، صداش بدجوری یه لحظه به دل نشست

بی تو ای صاحب زمان ، بی قرارم هر زمان ، ازغم هجر تومن دل خسته ام؛همچو مرغی بالو پر بشکسته ام

کی شود آئینه زار بر دل انداز...

بومب ....






نوشته شده در تاریخ 86/9/21 ساعت 7:22 ع توسط کبوتر حرم


   بسم الله    

سلام ،خوب هستید؟ عیدتون مبارک

من که هنگ کردم ،‏بببینید شما به نتیجه ای می رسید؟

1- چند تا از ما بچه مسلمونای شیعه امامانمون رو می شناسیم ؟ اصلا امام شناسی یعنی چی ؟

همین که بگیم شیعه هستیم، بسه؟

2- امروز سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) بود

تبریک می گم ولی حواسمون باشه که یه وقت ازدواج ها رو ساده برگزار نکنیم ها ااااااااااا

تا می تونیم سخت بگیریم

اگه ساده بگیریم تا آخر عمر باید خجالت بکشیم

حتما حتما تا می تونید خرج کنید

آره دیگه دارندگی و برازندگی

کی گفته ازدواج ها رو باید ساده گرفت ؟

3- قابل توجه ....

امروز ( بالا رو نگاه کنید تا تاریخ رو متوجه بشید )

در یا همون درب حرم ساقی کربلا و ضریح امام حسن عسکری (ع) رو آورده بودن شهرک گلستان شیراز

نمی دونم چرا داخل جمعیت همه جور تیپی پیدا می شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


4- خوب میرم سر اصل مطلب:

درخصوص نماز جماعت خیلی تاکید شده و تا اونجا که در حدیثی از ائمه می فرمایند که :

اگه تعداد نماز گزاران بیشتر از 10 نفر بشه ، اگر تمام درختان روی کره زمین قلم و تمام آب ها مرکب و تمام آسمان ها کاغذ و تمام فرشتگان کاتب بشن ، نمی شه ثواب اون رو نوشت

خوب حالا فرض کنید که این نماز داخل حرم امام رضا(ع) هم باشه و تمامی صحن جامع رضوی پر باشه ....

چند نفر می شن ؟

طرف های شهادت آقا امام رضا (ع) جای همه خالی مشهد بودیم

برای نماز مغرب که رفتیم حرم همین که پامون رو گذاشتیم داخل صحن رضوی الله اکبر رو گفتن و نماز رو شروع کردن

نماز گزارا خیلی زیاد بودن و تمامی صحن پر از زائرا بود

هر چه دونبال دو وجب جا گشتیم که یه جور ما هم خودمون رو وارد جماعت کنیم نشد

حالا باید وای می سادیم ( همون می ایستادیم خودمون ) وبه نمازگزارا نگاه می کردیم و حسرت دیر اومدنمون رو می خوردیم

حالا فکرشو بکنید ....

همه دارن از پل صراط رد می شن و ما فقط نگاهشون کنیم

5- غیر قابل توجه...

شب اول قبر و مو از ماست بیرون کشیدن........

موفق و پیروز و شاد و سلامت باشید

در این ایام من رو هم از دعاتون فراموش نکنید

یا علی (ع)






نوشته شده در تاریخ 86/9/4 ساعت 7:27 ص توسط کبوتر حرم


بسم الله

 

اَللهُم صَل علی عَلی بنِ موسی الرضَّا اَلمُرتضی اَلامام التَقی النَقی

وَحُجتِکَ علی مِن فوق الارض وَمَن تَحتَ الثَری،

الصِدیقُ الشَّهید صَلاة کثیرَة ً تامَّة زاکِیَةً متواصِلَة متواترة مُترادفة

کَاَفضَلِ صَلَیت علی احدٍ مِن اَولیائکَ

 

با نام رضا به سینه ها گل بزنید *** با اشک به بارگاه او پل بزنید

فرمود که هر زمان گرفتار شدید *** بر دامن ما دست توسل بزنید

 

سلاااااااااااااااااااااااااامی گرم و پر انرژژژژژژژژی

میلاد آقا امام رضا (ع) ، عاشق و معشوق همه عالم و شیعیان و مخصوصا ما ایرانی ها مبارک باد

 

ببخشید دیر آپدیت کردم  ، جاتون خالی کنار بارگاه خانم فاطمه معصومه (س) دعا گوی همه شما بودم

آره دیگه .... دهه کرامت گذشت و مطمئن هستم که هیچ کدوممون از اون دست خالی بیرون نیومدیم

 

از کوچکی یادمون دادن که هر وقت خوردیم زمین و بخوایم بلند بشیم بگیم یا علی (ع)

و به آقای خود می گوییم که آقا ....

دلتنگی و اشتباه و گناه ما را زمین زده و از خود دورمان کرده

اسمت رضاست و نشان زود راضی شدن و رضای تو

هرچند بد زمین خورده باشیم

بلند می شویم به نامت... ای علی (ع)  و ای علی بن موسی الرضا (ع)

پس ....

یا علی (ع) و یا علی بن موسی الرضا المرتضی

 

قربونش برم

می دود رقص کنان دست فشان بازیگر *** باد ، رقاصه منش بر سر هر راهگذر

 

بانگ نقاره و پرواز کبوتر ، به فضا *** کرده امروز به پا جشن دل انگیز دگر

 

زاد روزست رضا را، که بدین شادی و شوق *** پر چراغ است به هر کوی که بینی، منظر

 

در پس پنجره ء کاخ رفیعش ، همگان *** گاه در خویش فرو رفته و گه زمزمه گر

 

فوج انبوه کبوتر، همه در صحن کهن *** زیر پاشان بود از دانه گندم، بستر

 

گاه پرواز کنان گاه خرامان همه شاد *** بی که باشد به دل کوچکشان خوف خطر

 

هشتمین رهبر دین است که از بخشش او *** می دود ، در دل هر شیفته اش میل سفر

 

من رضایم به غلامیش، گر او هست رضا *** که غلامی درش هست زشاهی ، برتر

 

رستگاری به دو گیتی اگرت هست امید *** خاطر خویشتن از خاطره ء خویش مبر

 من که کبوتر دلم ...

 

عیدددددددددددددتون مبااااااااااااارک

موفق و پیروز و شاد و سلامت باشید

هم اکنون نیازمند دعای خیرتان هستیم

التماس دعا ، یا علی (ع) ، حق نگهدارتان

 






نوشته شده در تاریخ 86/3/31 ساعت 6:48 ص توسط کبوتر حرم


به نامت و به یادت یا الله

با سلام و احترام به شما دوست عزیز

و سلامی مخصوص هم به شهید مصطفی چمران
اگه این مطلب کمی طولانی هست ببخشید ولی خواهش می کنم بخونید و حتما نظرتون رو اعلام کنید 
لطفا اول از همه یه نگاه به معنی آیه 32 سوره نور بندازید


یه مدته که بحث ازدواج موقت و این حرفا خیلی زیاد شده ولی به نظر من به جای استفاده از ازدواج موقت که حکم چاقو رو داره یعنی هم می شه باهاش عمل کرد و جون یکی رو نجات داد و هم می تونه شکم یکی را پاره کنه و اون رو بکشه ؛ می تونن به سراغ این طرح برن ؛ گرچه مطمئنا بسیاری از خانواده ها مخصوصا خانواده های دختران به هیچ عنوان زیر بار این طرح نمی رن .
( البته ناگفته نمونه که حکم خدا همیشه درسته ولی اشتباهات بشر همیشه دردسر ساز میشه)

و همچنین که طرح زیر رو من برای اونایی می دم که نیاز به ازدواج دارن و برای بر طرف شدن این نیازشون ، می خوان به سراغ ازدواج موقت برن و یا از طریق دوستی با جنس مخالف ، این نیازشون رو بر طرف کنن
یادمه خرداد 83 داخل دانشگاه یزد همایشی بود به نام عشق و دل که سخنران اون حاج آقا نقویان بودن
حاج آقا گفتن که :
آهاااااای کسایی که دارید با دوستی های الکی ، صبر می کنید تا شرایط ازدواجتون فراهم بشه
اگه واقعا پی هوس هستید که هیچی ولی اگه واقعا به هم علاقه دارید من این طرح رو بهتون می دم و حتی حاضرم تا با خانواده هاتون صحبت کنم

و این جور گفتن :

آقا پسر ، شما تا دو سه سال آینده می خوای درس بخونی یا نه ؟

خانم دختر ، شما چطور ؟
شما مگه نمی خواین تا چند سال دیگه و قبل از ازدواج تنها باشید و حسرت بخورید ؟
در این مدت آیا کسی غیر از خانواده هاتون خرجتون رو می ده تا در اینجا ( شهر غریب ) درس بخونید ؟
خوب اگه واقعا می دونید که به سنی رسیدید که نیاز به ازدواج دارید و با مشورت خانواده شخص مورد نظرتون رو پیدا کردید
خوب با هم ازدواج کنید و در این مدت در کنار هم باشید و خرج هر کس رو هم مثل قبل خانواده اش می ده و هر وقت که دستتون توی جیب خودتون رفت ، اون وقت مستقل بشید و برید پی خونه و زندگیتون     
( البته به شرطی که واقعا پسر کاری باشه و بعد از درسش بره دنبال کار و نخواد هی دختر خانم رو روی زمین بکشه و هی امروز و فردا کنه ) ...

آره ، اگه این همه رسم و رسوم غلطی که داخل خانواده ها و جامعه رواج داره ، زمین گذاشته بشه ؛ مسئله ازدواج جوون ها هم حل می شه و دیگه نیازی به ازدواج موقت نیست


اولش همش گیر می دادم به دولت که اون باید این کار ها رو انجام بده ولی بعدش که بیشتر فکر کردم ، دیدم که درسته که دولت نقش خیلی مهمی در این طرح داره ولی آخه جامعه از امثال من تشکلیل می شه

اگه منه پسر بگم که آقا من با یه جهیزیه خیلی خیلی ساده راضی هستم و دیگه توقعی ندارم ( ساده ترین و کمترین وسائل برای شروع زندگی )

و اگه دختر خانم بگه من هم با جهیزیه کم راضی هستم و مشکلی ندارم ( به خدا مهریه سنگین باعث تداوم زندگی نمی شه ، چون اگه بخواد از طرف مهریه فشار بیاره و پسره هم نامرد باشه ، می تونه بلایی به سر دختر خانم بیاره که بگه: مهرم حلال جونم آزاد)
وقتی که قبول کنن که ازدواج رو برای خودشون انجام بدن نه برای مردم و حرفاشون  ( که حتی اگه با بهترین وضع هم عروسی بگیری مطمئنا اونایی که باید حرف در بیارن ، میارن)
و کاری به این حرف ها نداشته باشی و با یه عروسی ساده و یا با یه ماه عسل و ... دست همسرت رو بگیری و بری پی زندگیت ( مثل پسر شهید کاظمی که تو تلویزیون نشون داد _ توی بهشت زهرا کنار قبر پدر شهیدش )
 و حتی اگه عروسی نگیری دیگه اول زندگیت رو با هزار گناهی که توی بیشتر عروسی ها هست شروع نمی کنی ( نه فقط بزن و برقص ، هزارتا اسرافی که می شه و غیره و غیره )
آخه یکی نسیت به فلانی بگه بابا تو آخر پولدار ولی آخه  تو که اینجوری عروسی می گیری نمی گی داری توقع جامعه را بالا می بری و پس فردا اونی که نداره باید خجالت بکشه ؟
آخه مگه نمی شه توی یک خونه ساده و اتاق اول زندگی رو شروع کرد تا بعدش کم کم زندگیت ساخته بشه ؟
چرا ازدواج های امروزی انقدر سست هست و آمار طلاق این قدر بالاست ؟
چرا توی خیلی از خانواده ها با وجود پول و امکانات انقدر اختلافه ؟
چرا فقط دم از دوست داشتن حضرت علی (ع) و حضرت زهرا(س) می زنیم و دیگه موقع زندگی کردن از الگوهاشون استفاده نمی کنیم ؟
چرا به خاطر بالا رفتن سن ازدواج ، فساد توی جامعه باید اینجوری باشه ؟
می گید اگه سن ازدواج بیاد پایین آمار طلاق می ره بالا ؟خوب راست میگید !!

اگه ازدواج تو سن پایین باشه و جوونا نخوان از تجربیات دیگرون استفاده کنن خوب معلومه که به طلاق کشیده می شه

اگه فقط  پی احساسات و عشق برن خوب معلومه

اگه آمادگی روحی و جسمی  برای ازدواج نداشته باشن

و اگه ...
ولی اگه پا روی رسم های غلط بگذارن و چشماشون رو درست باز کنن و از تجربیات و دیگرون هم استفاده کنن مطمئنا دیگه اینجوری نمی شه . ( البته نه اونقدر سن کم باشه که بخوان مامان بازی کنن )
خوب من هم خیلی ها رو دیدم که با وجود اینکه طرف 25 سالش بوده ( ک انهو یه بچه دو ساله ) ولی در عوض کسایی هم دیدم که با وجود اینکه 20-21 سال بیشتر نداشتن  ولی اندازه صد تا 25 ساله می فهمیدند .
خوب این بنده خدا گناهش چیه که انقدر زود درکش بالا رفته؟
البته بعضی از جوونا با ازدواج ساده و زندگی کردنی که خودشون زندگی رو با هم بسازن موافقن ولی امان از محبت های بی مورد پدر و مادر ها ...
بعضی ها نظرشون اینه که اول زندگی رو بسازن بعد بخوان بیان کنار هم و ازدواج کنن ؛ خوب این هم نظر محترمی هست
ولی وقت ازدواج شخصیت هر کدوم کاملا شکل گرفته و دیگه خیلی سخته بخواد تغییری در اون به وجود بیاد
ولی بعد از ازدواج، بعضی هاشون زندگی رو دست رنج و مال خودشون می بینن و هر وقت که کوچک ترین مشکل براشون پیش اومد ( به خاطر شکل گیری شخصیت که گفتم ) ،هر کدوم از زن و شوهر زندگیش رو بر می داره و می گن تو رو به خیر و مارو به سلامت .... ( همون جور که آمار طلاق در جامعه نشون می ده ، البته گفتم که بعضی هاشون ) ؛ ولی اگه اون زندگی رو با هم بسازن ( عشق و علاقه و صمیمیتی که داخلش ایجاد می شه ) فکر نمی کنم به همین زودی ها هم نیست و نابود بشه ، چون هر دو طرف سختی هاش رو با هم کشیدن و همدیگه رو در اون سهیم می دونن و همچنین اگه اشکالی در شخصیت شون باشه  راحت تر می تونن برطرفش کنن .

آره بعضی پسر ها ( و بعضی دخترها ) می گن من که هنوز درسم تمام نشده و سربازی هم که نرفتم و کار هم که ندارم و خونه و ماشین و ... هم که هیچ ، پس فعلا علی الحساب یه دوست  می گیرم و این مدت رو با اون می گذرونم تا ببینم بعد چی می شه
و نمی دونه با این کارش زندگی آیندش رو خراب می کنه و مخصوصا اثرات عاطفی که روی دختر می مونه چقدر در زندگی آینده اون اثر می گذاره و زندگیش رو خراب می کنه باور ندارید خوب از صد و هیجده بپرسید
 ولی نه از اون بهتر برید  ( گرچه کتاب های روانشناسی دینیمون صد شرف داره به خیلی از کتاب های غربی ولی نمی گم برید و نظر روانشاسان دینی استفاده کنید که بگید  ... ) ولی کتاب های محققان و روانشناسان غربی رو یه نگاه بندازید

تو رو خدا برید و زندگی ها رو نگاه کنید

مگه خیلی از قدیم تر ها ( نه اون دور دورا ، همینایی که یکی دو سه نسل قبل ما بودن ) با کمترین امکانات زندگیشون رو شروع نکردن ؟

آخه مگه خدا تو سوره نور آیه 32 نمی گه : بابا من خدا دارم بهتون می گم برید ازدواج کنید و از فقرش نترسید ، من بهتون کمک می کنم

چیه ؟؟؟ نعوذا بالله خدا هم دروغ گو هست ؟ خدا هم یه چی همینجوری گفت و فردا فراموش می کنه ؟

خدا مثل خیلی ها زیر حرفش می زنه؟؟

بابا چرا ما به اندازه یه دکتر و قرص به خدا اعتماد نداریم ؟

آره ؟
وای که نمی دونم

حتما می گید طرف عاشقه ، نه هنوز تو خماری هستم و عاشق نشدم

ولی کلی از بچه های دانشگاه رو می بینم که چه جور دارن آب می شن و جوونیشون الکی داره می گذره

فقط نوشتم که بیاین رسم های غلط جامعه رو کنار بگذاریم و ازدواج ها رو ساده برگذار کنیم

دست در دست هم نهیم به مهر *** میهن که هیچ هر دو جهان خویش را کنیم آباد

خواهش می کنن نظرتون رو بگید ؛ حتی اگه صد در صد مخالف من هستید

 

 با آرزوی موفقیت و پیروزی برای شما دوست عزیز

  التماس دعا * یا علی (ع) * خداپست و پناهتون 

 






نوشته شده در تاریخ 86/3/5 ساعت 9:36 ص توسط کبوتر حرم


بسم الله الرحمن الرحیم

 

چه انتظار عجیبی !!؟

تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی

عجیب تر که چه آسان ، نبودنت شده عادت

چه بی خیال نشستیم ؛ نه کوششی نه وفایی

فقط نشسته و گفتیم : خدا خدا که بیایی

 

سلام

خوبید شما ؟

امان از دست این کامپیوتر که وقتی یه دفعه خراب بشه ، ارتباط من رو با کلی از دوستان گلم قطع می کنه

خلاصه اینکه ببخشید که بهتون سر نمی زنم ، یه مدت دیگه تحمل کنید ان شا الله کامی جون هم خوب می شه و من دوباره مزاحمتون می شم.

 

آآآآآآآآآآآآآآآآآآی که چقدر از دست خودم ناراحتم ، آخه خوب که توجه می کنم می بینم که من هم از اون دسته از منتظران هستم که فقط به چهارتا دعای ندبه و ... دلم رو خوش کردم و برای فرج آقا هیچ کاری نکردم .

 

آره ؛ چند روز پیش داخل مسجد حاج آقا داشت در مورد آیات اول سوره مائده صحبت می کرد و وقتی به آیه چهار رسید این اینجوری معنی کرد :

معنی آیه 4 سوره مائده : ای پیغمبر از تو سوال خواهند کرد که بر آنها چه چیز حلال گردیده ، بگو برای شما هر چه پاکیزه هست حلال شده و نیز حلال شده صیدی را که به سگان شکاری آموخته اید که به آنها آنچه که خدا به شما آموزش داده می آموزید ، پس از صیدی که برای شما نگاهدارند بخورید و نام خدا را بر آن صید یاد کنید و از خدا بترسید که خدا زود به حساب خلق می رسد .

و روحانیمون نکته ای را گفت که یه مقدار به حال خودم حسرت خوردم ...

اون گفت که شکار با هر سگی حلال نیست ، شکار با سگی حلال هست که بهش متعلمه می گن ( یعنی سگی که بهش علم یاد داده شده )

می بینید که علم چه کار می کنه ... !

مقام یک سگ را اونچنان بالا میاره که شکارش حلال می شه و ...

خدا کنه من دیگه کمتر از اون سگ ...

حالا وقتی که به خودم نگاه می کنم ، می بینم که اگه تو این دوره زمونه واقعا دنبال علم برم و بتونم جهادی علمی رو راه بندازم ، شاید تونسته باشم ذره ای از وظیفه انتظارم رو انجام داده باشم .

و کمترینش اینه که ، اگه یه روز تو خیابون ازم پرسیدن که تو که این قدر دم از دین می زنی ، این قضیه خدا و دین و امام زمان و ... چیه ؟ ؛ بتونم با منطق و سند جواب گو باشم .

البته علم هم همش معارف و ریاضی و فیزیک و شیمی و ... نیست و به نظر من هر چیزی که باعث بالا رفتن فهم و درکمون بشه ، اون علمه ، حالا چه معارف و ریاضی باشه ، چه ...

 

نظر شما چیه ؟

 

 

 

* با آرزوی موفقیت * یا علی (ع) *

* التماس دعا * حق نگهدار *






نوشته شده در تاریخ 86/2/11 ساعت 10:18 ص توسط کبوتر حرم


سلام

ممنونم که محبت می کنید و سر می زنید

هفته و روز معلم را به همه معلمان و استادان گرامی تبریک عرض می کنم

 

متفکر شهید استاد مطهری

متفکر شهید مرتضی مطهری ...

می خواستم از استاد و کتاب های زیبا و ساده و جامع ایشون بگم

ولی دیدم اگه کسی بخواد ایشون را بشناسه

همین بس که امام خمینی ( ره ) در مورد ایشون فرمودند:

مطهری پاره تن من بود

و همچنین امام ( ره ) و رهبر عزیزمون که به همه اقشار جامعه  مخصوصا به ما جوانان و دانشجویان توصیه می کنن که:

از کتاب ها و آثار ایشون استفاده کنیم و نگذاریم که آثارشون به دست فراموشی سپرده بشن

 

 دانلود کتاب های استادمطهری    www.m-motahari.com 

 جملاتی از استاد

 

 

* با آرزوی موفقیت و پیروزی برای شما *

* یا علی مدد * التماس دعا * خدانگهدار *

 

 






نوشته شده در تاریخ 85/12/2 ساعت 2:14 ص توسط کبوتر حرم


سلام

بعضی مواقع اتفاق هایی در زندگی ما انسان ها می افتد که یه جورایی ما را متحول می کند.

یکی از اتفاق هایی که باعث دگرگونی در زندگی من شد جریان زیر است.

من که با قلبم حسش کردم و با تمام وجود به این نکته رسیدم که : توکل به خدا و یاری گرفتن از او برای حل مشکلات می تونه هر کار نشدنی را شدنی کنه.

 

 

داخل راهنمایی که بودم ، من و چندتا از دوستان دیگم که اسممون به مظلومی در  رفته بود و همه ما را بچه مظلوم می شناختن ، یه جورایی بزرگترین باند تقلب مدرسه را راه اندازی کرده بودیم ( برگه عوض می کردیم و از تکثیر خونه سوال بلند می کردیم و کتاب و جزوه توی لباس هامون جاسازی می کردیم و کلی کار دیگه) الحمد الله هم هیچ وقت مچمون گرفته نشد ، تا اینکه سال سوم یه معلم داشتیم که جانباز بود و معلم املاء و انشا ء بود _از ته قلب دوسش دارم _  و اون هم ( فکر می کنم کاملا می دونست که ما اهل تقلب هستیم ) ولی کلی هندونه زیر بقلمون گذاشت و کلی از ما همش تعریف می کرد ( آخه ما همه بچه مظلوم بودیم) و اون قدر هندونه گذاشت که ما گفتیم دیگه به خاطر احترام این معلمه هم که شده ( در اصل واسه اینکه نکنه آبرومون جلوی این معلمه بره ) دیگه تقلب نکنیم تا اینکه یه جریان دیگه هم اضافه شد که بعد از اون به غیر از یه بار در دوره دبیرستان ( که چوبش را هم خوردم و البته توبه کردم ) تا حالا که چندین سال می گذره ، دیگه تقلب نکردم و این جریان باعث شد که یک مقدار  به خودمون بیایم و یکم فکر کنیم .

جریان این بود :

الف: تو نماز می خونی ؟

ب: آره ، معلومه که می خونم

الف: تو نمازت چی می گی ؟

ب: خوب خیلی چیزا ، کدومش منظورته ؟

الف: مگه تو در نماز نمی گی که ایاک نعبد و ایاک نستعین ؟

ب: خوب ، منظور ؟

الف: پس اگه به خدا می گی تنها تو را می پرستم واز تو یاری می جویم...

  خوب ، مگه تقلب کمک از غیر خدا نیست ؟

ب: خوب آره

الف: آخه یعنی خدا کمتر از کنار دستیت و غیره می تونه کمکت کنه ؟

ب: اومممممممممممممممممممممم

ب: نه .... راست می گی ، خدا هزار بار بیشتر هم می تونه کمکم کنه  

و این جور شد که دیگه تقلب نکردم و کلی هم نتیجه اش را دیدم.

 

خلاصه اینکه من گفتیم توکلت علی الله و خیلی از جاها که هیچ کس اصلا فکرش را نمی کرد خدا بداد من رسید.

 

این نوشته را نوشتم که بگم درسته گفتن از تو حرکت و از خدا برکت ( که کاملا هم درسته ) ولی بعضی جاها یه دفعه گیر می کنی ولی اگه به خدا توکل کنی خدا حلش می کنه.

خیلی موارد دارم که براتون بگم که یا تو آپ های بعدی می گم و یا اصلا بی خیال (بستگی به نظر شما داره )

 

امیدوارم که با توکل بر خدا به هر چیزی که صلاح و مصلحت شما در اون هست برسید

موفق باشید

یا علی

خدانگهدار

 








طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ